تغییرات روان شناختی مردان در دوران یائسگی (بخش دوم)

تغییرات روانشناختی نادرست می تواند به بحران میانسالی منجر شود. 
 

صرفنظر از میزان موفقیت مردان، اغلب آنها در این مرحله از زندگی، احساس یک بازنده را دارند. اگر تجارتشان خوب پیش رود، احساس می کنند که همسر و پدر ضعیفی بوده اند. اگر توجهشان روی خانواده متمرکز باشد، احساس می کنند که تمامی توانایی بالقوه حرفه ای خود را از دست داده اند. بیشتر وقت ها تصور می کنند که به اندازه کافی برای آینده خانواده شان تدارک ندیده اند؛ و اغلب احساس می کنند که در تمامی جنبه های زندگی شان شکست خورده اند. امور جنسی و توان فیزیکی در حال افت، هسته مرکزی مردانگی شان را تضعیف می کند.
 

به نظر می رسد که مردان در این سن، در زمینه بازیابی شفقت، قدرت، مولد بودن و هدفی که گم شده، دچار وسواس می شوند، با وجود این در محل هایی اشتباه به دنبال آنچه گم شده می گردند.
 
آنها شاید به اتومبیلی اسپورت و پر زرق و برق، یا قایقی تندرو نیاز داشته باشند. آن موتور هارلی داویدسونی که براندازش میکردند، فکرشان را اشغال می کند و به خود می گویند چه قدر خوب است که یکی از آنها را داشته باشند. می گویند: «مصرف بنزینش را ببین... مشکل پارکینگ ندارد... خرج تعمیرش آن چنان زیاد نیست».
 
مردان اغلب احساس می کنند که باید شغل خود را رها کنند، یا سرسختانه تصمیم می گیرند که تا اوج بروند. بعضی از مردان احساس می کنند که باید به سوی جزیره رویاها بروند تا در آنجا همیشه جوان بمانند و تا ابد، شاد زندگی کنند. دیگر مردان دست به کار می شوند و مصمم و با زحمت، خود را به بالای نردبان ترقی می کشانند.
 
با وجود احساس درونی شکست، سعی می کنند به دنیای خارج نشان دهند که موفقند. الکل، مواد مخدر و سایر شکل های فرار، جهت پنهان داشتن حقیقتی ترسناک (که بسیاری از مردان در این سن برای انکار آن تلاش می کنند) استفاده می شود. آن ها چنین می اندیشند: «احساس می کنم که در زندگی شکست خورده ام و برای شروع دوباره، بسیار دیر شده است».
 
من به این نتیجه رسیده ام که در گذار یائسگی مردان تغییر روانشناختی ششمی هم روی می دهد - که خیال پردازی جنسی است.
 

مرد با مشاهده تغییرات فیزیکی و جنسی در بدن خود، ممکن است به وضع جنسی جوانی خود متصل بماند. او تمامی لذتی را که در جوانی داشت، به خاطر می آورد: زمانی که می توانست تا سحر در میهمانی ها باشد و هر زنی که تصور می کرد به دست می آورد... او با نگاه به گذشته، اغلب از نظر جنسی خود را موفق تر از آنچه واقعا بوده می انگارد. به هر حال، چه دن ژوان بوده باشد یا هرگز زنی را به دست نیاورده باشد، خیال پردازی او درباره فتوحات جنسی، فکر او را به خود مشغول می کند.
 
او وقت بیشتری را به خواندن مجلات هرزه نگار ، تماشای عکس ها، یا موج سواری در سایت سکس در اینترنت، اختصاص می دهد.
 
مرد ممکن است به خود بگوید که دوستان مؤنث به او تمایل دارند و اگر مراقب نباشند، احتمال دارد براساس خیالات خود دست به اقداماتی بزند. او در بخش امور شخصی روزنامه ها غرق شده و به چه می شد اگر... فکر می کند.
 
جورج، درمان جوی پنجاه و دو ساله ای که دوره یائسگی را سپری می کرد متن آگهی تبلیغاتی که نظرش را جلب کرده بود با خود نزد من آورد. او گفت می داند که احمقانه است ولی نمی تواند فکرش را از سر به در کند. آگهی چنین نوشته بود:
بانی انرژی دهنده
لاغر، زیبا، ظریف، زیرک، بلوند، چشم آبی و دم پفی (نه از نوع باغچه ای)، همیشه آماده برای گل گشت، اسکی، شنا، سفر، تئاتر، غذای صمیمانه دو نفره در شهر یا آغل، به دنبال یک خرگوش با هوش ورزشکار و دنیا دیده ۵۵-۴۰ ساله برای تفریح و ماجراجویی که ادامه و ادامه و ادامه... دارد.
 
احساساتی که مردان در این سن دارند، اغلب در هم و بر هم و آشفته است و در فهم تمایلاتشان دچار اشکال هستند. آن ها طوری به نظر می آیند که گویا دوره دوم نوجوانی را سپری می کنند. اگر فرزندان نوجوان داشته باشند، تغییرات خودشان تنش های معمول بین والدین و فرزندان را وخیم تر می کند، به خصوص اگر مانند بسیاری از مردان، در حالت انکار این تغییرات باشند.
 
اگر مردان قادر به رویارویی مستقیم با ترس های میانسالی خود نباشند، ممکن است احساسات خود را روی پسران و دخترانشان فرافکنی کنند. هنگامی که والدین میانسال از لباس، طرز رفتار، بدخلقی و اندوه، پرخاشگری و مسائل جنسی نوجوانانشان خشمگین می شوند، می توانیم اطمینان داشته باشیم که والدین هم مشکل بزرگی با همین احساسات مشابه دارند.
 
به خصوص کنار آمدن با مسائل جنسی دختران نوجوان، می تواند برای مردان دشوار باشد. احساسات آشفته و سر در گم خود آنها می تواند باعث صمیمیت نامناسبی با دخترانشان شود. ولی اغلب اوقات، ترس هایشان از مسائل جنسی خود و دخترانشان سبب کناره گیری کامل می گردد. بیشتر زنانی که برای درمان به من مراجعه می کنند با سر در گمی و اندوه فراوان زمانی را به خاطر می آورند که: «پدرم بازی کردن با من را متوقف کرد، تماس را کنار گذاشت و دیگر مرا در آغوش نمی گرفت.»
 

نویسنده: جد دایاموند

 
منبع: کتاب «یائسگی مردان»